در هفتههای اخیر، بسیاری از ویپیانها از کار افتادهاند و اتصال به اینترنت نیاز به دانش فنی نسبتا پیچیدهتر دارد. به همین علت، بسیاری از اقشار امکان اتصال به شبکههای اجتماعی و پیامرسانهای فیلتر شده را ندارند، ازجمله سالمندان که معمولا فاقد دانش فنی استفاده از فیلترشکن هستند؛ در صورتی که تا پیش از فیلتر شدن واتساپ و اینستاگرام استفاده گستردهای از آنها میکردند.
از سوی دیگر، از شهرهای خارج از پایتخت، عمدتا در شهرهای غیر مرکز استان، این زمزمه به گوش میرسد که اوضاع اتصال به اینترنت خیلی دشوارتر از آنی است که در تهران مشاهده میشود. همه اینها نشان میدهد که دایره اینترنت در ایران دارد تنگتر و تنگتر میشود، البته با همان مرکزگرایی در سایر خدمات اجتماعی. همه از هم میپرسند عاقبت چه خواهد شد؟
ترکیبی از دیوار آهنین و اینترنت طبقاتی- پس از رخدادهای شهریور ۱۴۰۱ که با جانباختن مهسا امینی شروع شد، چند رسانه اجتماعی و پیامرسان پرطرفدار دیگر نیز فیلتر شدند که مهمترین آنها اینستاگرام و واتساپ بودند. مسوولان خیلی روشنتر از پیش از لزوم محدود کردن اینترنت و شبکههای اینترنتی صحبت کردند و کار تا جایی بالا گرفت که در تحلیلهای رسمی تقصیر اصلی اعتراضات و حالت اضطراری کشور به گردن رسانهها و افراد فعال در آنها افتاد، چه رسانههای سنتی و چه رسانههای مدرن و جایگزین. از ظواهر امر و اظهارنظرها و تصمیمات روزمره اینطور پیداست که برنامهای برای محدود کردن شدید اینترنت و رسیدن به یک اینترنت کنترل شده در دست اقدام است.
بخشی از کاربران اینترنت از این وضعیت وحشت کردهاند و میگویند که شبکهای مثل شبکه داخلی چین در انتظار مردم ایران است، شبکهای که صرفا ابزارهای فضای مجازی داخلی و بومی خود را دارد، فقط به ابزارها و سایتهای خارجیای که در یک فهرست سفید مشخص میشوند، دسترسی دارد و یک دیوار آهنین (آتشین) آن را از بقیه شبکه جهانی جدا میکند. هیچ بعید نیست که نزدیکی راهبردی ایران به چین باعث شود فناوریها و زیرساختهای ایجاد این دیوار آهنین در ایران نیز پیادهسازی شود و به تدریج مردم در یک شبکه داخلی دیجیتالی محصور شوند. سابقهای که از طرح صیانت در یادها مانده نیز موید همین وضعیت است؛ طرح صیانتی که با هر نام دیگری، آهسته و پیوسته و نهانی در حال پیشروی است.
از سوی دیگر، اظهاراتی نیز درباره ایده «ویپیان قانونی» به گوش میرسد، به این ترتیب که برخی افراد و اقشار که شاخصها یا صلاحیتهای لازم را دارند، بتوانند از ویپیانهایی استفاده کنند که آنها را به اینترنت متصل کند، اما عامه مردم این دسترسی را نداشته باشند.
این همان ساختاری است که به آن «اینترنت طبقاتی» میگویند. در واقع، دستهای از ناظران پیشبینی میکنند که اینترنت ایران ترکیبی از دیوار آهنین چین و اینترنت طبقاتی شود.
از همین حالا میتوان جوانههای پذیرش اینترنت طبقاتی را در میان برخی اقشار و صنوف مشاهده کرد. آخرین موردش اطلاعیه اتحادیه فناوری رایانه تهران بود که اعلام کرد با متولیان حوزه اینترنت کشور مذاکره کرده و بنا شده است اعضای این اتحادیه اینترنت بدون فیلتر داشته باشند. یک مقام وزارت ارتباطات هم این دسترسی را برای توسعهدهندگان نرمافزار محتمل دانسته است. احتمالا صنوف دیگر نیز چنین درخواستی برای دسترسی به اینترنت داشته باشند از جمله استادان دانشگاه، پژوهشگران، مهندسان، پزشکان، سیاستمداران و اهالی رسانه. طبیعی است که میزان وفاداری و داشتن صلاحیت لازم از شاخصهای تعیینکننده میزان دسترسی آنها باشد.
از سوی دیگر، شاهد برخی خوشبینیها در قبال این محدودیتهای احتمالی هستیم. برخی منتقدان اساسا میگویند فناوری را نمیتوان محدود کرد و سرعت پیشرفت فناوری محدودیتها را جبران خواهد کرد. بخشی از استناد آنها به ویدیو و ماهواره است که در ایران برای دورهای ممنوع بود و به شدت با آن برخورد شد، اما در نهایت با عقبنشینی یا ناتوانی نهادهای فرهنگی رسمی، در خانهها رواج یافت و مخاطب گسترده پیدا کرد. البته هنوز هم ماهواره روی کاغذ ممنوع است، اما اعمال این ممنوعیت غیرممکن شده است. این منتقدان با خیال راحت میگویند که از نظر تاریخی نمیتوان فناوری ارتباطی را ممنوع کرد، چون با پیشرفت فناوری و آمدن فناوریهای نوتر، این کار غیرممکن میشود.
اما از زاویهای بدبینانه هم میتوان به تاریخ ارتباطات ایران نگاه کرد، به این ترتیب که دید محدودیتها چندان بیاثر هم نبوده و گاهی در انسداد ارتباطی موفق هم عمل کردهاند. برای مثال، وقتی روزنامهنگاری در ایران سالهای ۱۳۷۶ تا اوایل دهه ۱۳۹۰ با برخوردهای شدید و توقیفهای مکرر و وسیع همراه شد، مطبوعات نتوانستند پیشران توسعهای باشند که میتوانست در جامعه و سیاست خود را نشان دهند.
در دوران ویدیو هم با اینکه مردم زیرزمینی و مخفیانه ویدیو نگاه میکردند، اما ممنوعیت رسمی ویدیو به ساخت سینمای فرهنگی مورد نظر دهه ۱۳۶۰ کمک کرد. همین ماجرا درباره اینترنت نیز میتواند صادق باشد، به این معنی که نتوان اینترنت را بهطور کلی قطع و از دسترس خارج کرد، اما بتوان اثرگذاری آن را – چه از نظر اثرگذاری بر ارتباطات میانفردی در بحرانهای سیاسی و چه از نظر ایجاد فرصت برای کسب اطلاعات مورد نیاز شهروندان در تغییرات فرهنگی و اجتماعی – به شدت کاهش داد تا جایی که اینترنت نتواند به ابزار توسعه یا تغییر رو به جلو در کشور تبدیل شود، بلکه برعکس، کاهلی عمدی در پیشرفت و بهبود وضعیت اینترنت به مانعی برای رشد ملی در ایران بدل شود.
چینیهای خوبی میشویم؟ بیشترین احتمالی که درباره ایدههای مورد علاقه سیاستگذاران در قبال اینترنت آینده ایران داده میشود چیزی است شبیه به اینترنت چین. اما سیاستهای ارتباطی را نمیتوان خارج از جامعه و بستر اجتماعی و فرهنگی کاربرانش تحلیل کرد. جامعه ایران و چین دارای اختلافات چشمگیری هستند. شاید اولین آنها فساد و قاچاق و معلق بودن اعمال دقیق مقررات باشد؛ دسترسی زیرزمینی به پدیدههای ممنوع یکی از شاخصههای زندگی در ایران است. همین حالا هم با فروش ویپیانهای غیرقانونی، فیلترشکنها خیلی راحت در دسترس همه است. جامعه ایران ثابت کرده است وقتی جمع بزرگی از مردمش به چیزی ممنوع نیاز پیدا میکند، با هر هزینهای میتواند به شکلی زیرزمینی به آن دست پیدا کند. ولی نکته اینجاست که زیرساخت اینترنت دست هر کسی نیست که بتوان آن را قاچاقی ردوبدل کرد، بلکه زیرساختی متمرکز دارد که کنترل و سهمیهبندیاش راحتتر است.
یکی دیگر از تفاوتهای ایران و چین این است که نسل جوان کنونی ایران از اولین سالهای زندگی به اینترنت متصل بوده و گرفتن پدیدهای چنین زیرساختی از آنها مثل گرفتن یک امتیاز اجتماعی بزرگ از توده مردم بعد از چند دهه است. با این حال، در اولین سالهای پس از انقلاب هم شاهد بودیم که در حوزههایی مثل پوشش زنان یا آموزش دانشگاهی، قوانین حجاب و انقلاب فرهنگی توانست حقوق اجتماعی را از توده مردم بگیرد. با این حال، از آن سالها مدتهای مدیدی گذشته و جامعه چندین بار پوست عوض کرده است.
از دیگر تفاوتها بین صنعت آیتی در ایران و چین این است که ایران در بسیاری از زمینهها تحریم است و اتصالش از نظر فنی و تجاری با جهان قطع است، اما چین دسترسیهای فوقالعادهای به صنایع و بازار جهانی دارد. بنابراین ایران از نظر فنی نمیتواند خودکفا عمل کرده و ابزارهای ارتباطی کارآمدی برای مردم تهیه کند تا آنها را راضی نگه دارد، اما اینجا نیز برادر بزرگتر، چین، میتواند به کمک بیاید و کمبودهای فنی را جبران کند.
بهرغم این تفاوتها، آیا میتوان جامعه ایران را از اینترنت جدا کرد؟ بله، تجربه چند دهه اخیر نشان داده است که هیچ کار غیرعقلانی و از نظر اکثریت نامطلوبی غیرممکن نیست، چون متولیان مسائل اجتماعی و فرهنگی در ایران گاهی به نتایج اقداماتشان فکر نمیکنند و به هر قیمتی که شده میخواهند کار خود را پیش ببرند، بعد هم معمولا مسوولیت نمیپذیرند و هزینههای زیادی به کشور تحمیل میکنند.
از سوی دیگر، نمیتوان خوشبین بود که فناوری با خودش تغییرات را هم آورده و مقامات را تغییر داده است؛ میبینیم که فناوریهای نوین ارتباطی به ابزاری برای روشهای قدیمی و سنتی کنترل اجتماعی و سیاسی تبدیل شده است. برای مثال، عکسهای حسابهای کاربری شخصی افراد در رسانههای اجتماعی به شاخصهای گزینش نیروهای کار افزوده شده، یا استوریها و توییتهای افراد به مستنداتی برای اتهامهای سنگین اضافه شده است. از همین حالا نیز برخی مسوولان علاقه نشان دادهاند از فناوریهای تشخیص چهره در دوربینهای شهری برای تنبیه زنان بیحجاب بهره بگیرند.
به عبارت دیگر، استفاده از فناوریهای نوین ارتباطی به تغییر در رفتار مقامات یا ایجاد سعهصدر و رواداری در آنها منجر نشده است، بلکه آنها از همین فناوریها استفاده میکنند تا به همان روشهای سابق خود که منجر به شکافهای اجتماعی و بحرانهای سیاسی شده بوده است، ادامه دهند. مقامات حتی سعی میکنند روشهای سنتی کنترل رسانههای کلاسیک را به رسانههای مدرن نیز تسری دهند که نمونههایش الزام دانشجویان است به کسب مجوز برای گروههای مجازی با تعداد اعضای بیشتر از صد نفر یا طرحی برای جرمانگار بارگذاری عکس و ویدیو از وقایع روز.
اما با همه اینها، باید تاکید کرد که تصمیم درباره اینترنت در ایران صرفا مسالهای فنی یا اقتصادی نیست. تصمیمگیری درباره اینترنت چنان با سیاست آمیخته است که وابسته شده به تصمیمات بزرگتری در سطح بالاتر در نظام سیاسی و تصمیمات نظام سیاسی هم متکی است به فشار اجتماعی از جانب اقشار مختلف مردم و وضعیت روز جامعه؛ یعنی نتایج برآمده از درگیریها و کنش و واکنشهای سیاسی و اجتماعی در ایران که مدتهاست ثباتی از خود نشان نمیدهد.
تبعیض و بحرانهای شدیدتر اجتماعی- در ایران به اینترنت – و بهطور کلی به رسانه و ارتباطات – از زاویهای فنی و زیرساختی نگاه نمیشود و از نظر ساختار رسمی اینترنت مسوول بحرانهای چند سال اخیر در ایران به حساب میآید، نه ناکارآمدیهای اقتصادی و اجتماعی. به همین دلیل، پشت کنترل اینترنت استدلالهای اجتماعی و سیاسی وجود دارد که مورد تایید و اجماع اکثر مقامات کنونی مستقر در جایگاههای رسمی است.
محدودیتهای اینترنت و دسترسی نداشتن جامعه به شبکه جهانی ممکن است با اجبار و بهرغم نارضایتیهای عمومی و به قیمتهای گزاف گسترش یابد و در نهایت به انزوای شبکه داخلی ایران منجر شود. اما این ختم ماجرا نیست، بلکه شروع داستانی تازه خواهد بود. مساله اصلی این نیست که همین فردا ارتباط جامعه ایران با اینترنت قطع شود، مساله اصلی تداوم این قطع بودن و انسداد اینترنت است. اگر اوضاع به همین منوال پیش رود، به تدریج شاهد خواهیم بود که اینترنت به یکی از مسائل اصلی و بحثها و مجادلههای جامعه ایران بدل شود.
در واقع، نظام سیاسی برای خودش یک بحران جدی درست خواهد کرد که ناشی از مطالبه اینترنت باکیفیت خواهد بود. نسل نوجوان و جوان ایران با دسترسی نداشتن به اینترنت احساس تبعیض و نابرابری شدیدی خواهد کرد و این اتفاق با سایر تبعیضهای اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی همافزایی خواهد داشت، مخصوصا اینکه اینترنت برای نسل جوان امروز یک دنیا و زندگی جدی موازی است و انسداد اینترنت به معنای نابودی حیات موازی جوانها خواهد بود. برای خیلی از جوانها تاب آوردن زندگی به وسیله همین جهان موازی در فضای مجازی ممکن شده است.
طبقاتی شدن و انسداد اینترنت معدود روزنههای تابآوری را خواهد بست و نارضایتی عظیمی ایجاد خواهد کرد. توده مردم و خاصه جوانان و نوجوانان از هماکنون کابوس یک ویرانشهر ارتباطی و فناوری را میبینند که با قطع اینترنت رقم خواهد زد. دسترسی تعداد معدودی از افراد برگزیده در جامعه به اینترنت و دسترسی نداشتن سایر افراد به ارتباطات جهانی – چیزی شبیه به نظام امتیازبندی اجتماعی در چین – احساس تبعیض کمنظیر و غیرقابل تحملی ایجاد خواهد کرد. این احتمال وجود دارد که قطع اینترنت چنان موجی از ناامیدی و نارضایتی اجتماعی به بار بیاورد که پس از دهه ۱۳۶۰ نظیرش مشاهده نشده باشد و این موج در عمل به بحرانی تبدیل شود که بحران شهریور ۱۴۰۱ در مقایسه با آن توفانی در فنجان چای به نظر برسد.
در این بین باید بر این نیز تاکید کرد که آینده جامعه ایران را فقط ارتباطات نمیسازد. اشتباه بزرگی است که فرآیندهای اجتماعی و سیاسی در ایران را فقط از منظر ارتباطات نگاه کنیم؛ به این معنی که تصور کنیم علت دگرگونیهای اجتماعی تغییرات ارتباطی و فناوریهای ارتباطات است و راه جلوگیری از تنشها و شکافهای اجتماعی و سیاسی هم انسداد ارتباطات خواهد بود. درسهایی را که انحصار صداوسیما و توقیف مطبوعات به ما میدهند نباید از نظر دور داشت. ارتباطات ممکن است تسهیلکننده و تشدیدکننده تغییرات و بحرانهای اجتماعی باشد، اما علت اصلی آنها نیست.
از این منظر، انسداد ارتباطات تضمینکننده ثبات اجتماعی و آرامش سیاسی نخواهد بود، ای بسا که این انسداد خود باعث شود توان کنترل جامعه از دست رسانهها خارج شود، افزون بر اینکه ظرف تحمل جامعه نیز دوباره پر شود و با سررسیدن بحرانهایی جدید، جامعه ایران با نیروهای بنیانافکن شدیدتری مواجه شود.
لب کلام اینکه اینترنت طبقاتی با دیواری آهنین در ایران شاید از دور راحت و سرراست و مشکلگشا به نظر برسد، اما وقتی زوایای آن را بر بستر اجتماعی و فرهنگی کشور نگاه میکنیم و جایگاه تاریخی ارتباطات را در میان مردم این سرزمین در نظر میگیرم، میتوانیم از همین حالا پیشبینی کنیم که چه بادههای ناخوردهای در رگ تاک خواهد بود.
5858