عید غدیر، أفضل اعیاد
عید غدیر، تماشاى جمال ملكوتى مولى الموالى أمیر المؤمنین علیه السّلام را بر روى دو دست پیغمبر معظّم، در فراز منبر برآمده بر پالانهاى اشتران، در زیر درختان سمرات وادى جحفه در غدیر خمّ، و نمایش دادن ولایت را به كافّه مردم، و نزول ملكوت و جبروت در این عالم ملك است كه: هان إى دشمنان على و اى مخالفان أهل بیت كه پیوسته رسول خدا را با شكایتهائى كه از على مىكردید، آزار و اذیت مىرسانیدید، اینك بدانید كه: على سزاوار شكایت نیست، و در خور أذیت و آزار نیست.
او والى ولایت، و یگانه شاهباز بلند پرواز سدرهنشین كاخ عرفان است. او از خود شما به جانهاى شما نزدیكتر است، و ولایتش بیشتر است. او تكوینا و تشریعا سید و سالار و سرور و سپهسالار شماست! پیغمبر على را به أطراف بگردانید، تا همه ببینند، همچون زلیخا كه یوسف را به زنان مصرى نشان داد كه اى زنانی كه مرا در عشق این جوان، مورد ملامت قرار دادهاید، و مىگویید: تو كه ملكه عزیز مصر هستى، ملكه وجاهت و زیبائى، آخر حیف نیست كه مفتون یك جوان گمنام كه بنده شما و زر خرید شماست شدهاى؟! زلیخا زنان مصر را دعوت كرد، و در یك خانه دو در قرار داد، و به هر یك از آنها یك ترنج و یك كارد داد كه: یوسف مىآید، و از اینجا عبور مىكند، شرط أدب شما اینست كه همین كه او را دیدید، با این كارد یك قطعه از ترنج، ترنج خوشبو و معطّر ببرید، و به او به رسم هدیه تعارف كنید! زلیخا یوسف را از یك در وارد كرد، از جلوى زنان مصرى عبورى نموده، و از در دیگر خارج شد. همینكه زنان چشمشان به آن جمال كه نمونهاى از جمال حضرت حقّ بود افتاد، و خواستند ترنج را ببرند، و به یوسف تقدیم كنند، سر از پا نشناختند، و دست از ترنج نشناختند، دستهاى خود را بجاى ترنج بریدند، و خون جارى شد، و نفهمیدند.