علت لقب الغوث برای امام رضا (ع) از
سید هاشم حدّاد با استفاده بردن از محضر استادانی مانند سید علی قاضی، بدون تحصیل در حوزه علمیه، به مقامات بالایی از توحید و عرفان دست یافت. این عارف بزرگ، شاید در میان عامه مردم نام آشنایی نبوده باشد ولی خاصان، از او یاد میکنند و از کراماتش بهره میبرند. علامه سید محمد حسین حسینی طهرانی، که یکی از علمای برجسته و بزرگان عرفان است، از معارف سید هاشم حدّاد گفته و کتاب «روح مجرّد» را به عنوان یادنامهای از او نوشته است. در قسمتی از این کتاب، داستان سفر او به مشهد مقدس و زیارت امام رضا را میخوانیم که در آن سفر، سه سؤال مهم درباره امام رضا (ع) از او شده است. یکی از این سوالات در مورد علت الغوث خواندن امام رضا است. در ادامه بخشهایی از این کتاب که به پاسخ ایشان به سوال مطرح شده مربوط است را باهم میخوانیم:
پرسش: علّت اشتهار حضرت به «غَوْث هَذِهِ الْامّةِ وَ غِیاثُها» چیست؟
پاسخ سید هاشم حدّاد:
روایت است از یزید بن سلیط درباره امام رضا علیه السّلام که گفت:« روایت كرد براى من پدرم، و محمّد بن حسن بن أحمد بن ولید، و محمّد بن موسى بن متوكّل، و أحمد بن محمّد بن یحیى عطّار، و محمّد بن علىّ ماجیلَوَیه؛ همگى گفتند:
روایت كرد براى ما محمّد بن یحیى عطّار از محمّد بن أحمد بن یحیى بن عمران أشعرىّ از عبد الله بن محمّد شامىّ از حسن بن موسى خشّاب از علىّ بن أسباط از حسین مولى أبى عبد الله از أبو حَكم از عبد الله بن ابراهیم جعفرىّ از یزید بن سَلیط زَیدىّ كه گفت:
ما با حضرت أبو عبد الله امام جعفر صادق علیه السّلام، درحالىكه ما گروهى بودیم، در راه مكّه ملاقات نمودیم. من به آن حضرت عرض كردم: پدرم و مادرم قربانت گردد! شما امامانى هستید كه مطهَّر و پاكیزه شدهاید؛ و أحدى از خلائق را مفرّى از مرگ نیست؛ بنابراین شما براى من مطلبى را درباره خلافت و امامت بعدى بیان كنید تا من آن را به آنان كه پشت سر دارم برسانم.
حضرت فرمود: آرى؛ اینان پسران من مىباشند، و این است سید و سالار آنها ـ و اشاره كرد به پسرش: موسى علیه السّلام ـ و در اوست حلم و شكیبائى، و علم حُكم، و فهم و سخاوت و معرفت به آنچه كه مردم بدان نیازمند مىباشند در آنچه از امر دینشان كه در آن اختلاف مىنمایند. و در اوست حُسن خلق و حُسن رعایت و حفاظت حقّ جار و همسایه و همنشین. و اوست درى از درهاى خداوند عزّ و جلّ. و در اوست چیز دیگرى كه از همه اینها پسندیدهتر و محبوبتر است.
پدر من به حضرت گفت: آن چیز كدام است فدایت شود پدرم و مادرم؟!
فرمود: خداوند عزّ و جلّ بیرون مىآورد از او غَوث این امّت را و غیاثش را، و علمش را و نورش را و فهمش را و حكمش را. بهترین مولودى است كه به دنیا قدم میگذارد، و بهترین جوانى است كه لباس زیبنده رشد و درایت را در بر كرده است. خداوند بواسطه او خونها را حفظ مىنماید، و در میان افرادِ با هم دشمن، صلح و صفا برقرار مىسازد؛ و بواسطه او امور را مجتمع میكند، و پراكندگیها و تفرقهها را مبدّل به جمعیت و اتّفاق مىنماید؛ و برهنگان را مىپوشاند و گرسنگان را سیر میكند، و دهشت زدگان و خائفان را امان مىبخشد، و باران رحمت از آسمان فرو مىبارد، و بندگان خدا به مشورت گرد مىآیند.
او بهترین مردِ مُسنّ، و بهترین جوان آراسته است كه خداوند پیش از زمان بلوغش عشیره و طائفهاش را به او بشارت میدهد.
گفتارش راست و درست و قاطع؛ و سكوتش ناشى از فهم و درایت است. براى مردم روشن مىسازد آنچه را كه آنان در آن اختلاف دارند.
یزید گفت: پدرم گفت: پدرم و مادرم به فدایت! آیا وى نیز پسرى پس از خود خواهد داشت؟!
فرمود: آرى؛ و پس از آن گفتار را قطع نمود.
یزید میگوید: سپس من حضرت أبا الحسن موسى بن جعفر علیهما السّلام را بعد از این واقعه دیدار كردم و گفتم: پدرم و مادرم فدایت گردد! من میخواهم به من خبر دهى به مانند همان چیزهائى را كه پدرت به من خبر داد!
فرمود: پدرم علیه السّلام در زمانى بود كه شدّت و تقیه مثل این زمان نبود.
یزید گفت: كسى كه از تو چنین جوابى را بپسندد و قانع شود، بر او لعنت خدا باد!
حضرت خندیدند و سپس گفتند: اى أبو عِمارة، من به تو خبر میدهم: از منزلم كه بیرون آمدم، در ظاهر همه پسران خود و از جمله آنان علىّ را وصىّ خود قرار دادم؛ امّا در باطن فقط علىّ را وصىّ نمودم. من رسول خدا را در خواب دیدم كه أمیر المؤمنین علیهما السّلام هم با او بود؛ و با وى انگشترى بود، و شمشیرى، و عصائى، و كتابى، و عِمامهاى.
من گفتم: اینها چیست؟ رسول اكرم فرمود: امّا عِمامه عبارت است از قدرت و سلطنت خداوند تعالى؛ و امّا شمشیر عبارت است از عزّت خدا؛ و امّا كتاب عبارت است از نور خدا؛ و امّا عصا عبارت است از قوّت خدا؛ و امّا انگشترى عبارت است از جامع این امور.
سپس رسول خدا صلّى الله علیه و آله و سلّم فرمود: امر ولایت و امامت به سوى پسرت علىّ خارج مىشود) یزید گفت كه حضرت فرمود: اى یزید! این مطالب امانت است در نزد تو، كسى را از آن خبردار مكن مگر مرد عاقلى، یا بندهاى را كه خداوند دل وى را در بوته ایمان آزمایش نموده است، یا مرد راست و درستى را؛ و بر نعمتهاى خداوند متعال كفران مورز؛ و اگر از تو خواستند كه به این مطالب شهادت دهى، تو اداى شهادت كن! چرا كه خداوند میفرماید: حقّاً خداوند شما را امر میكند كه امانتها را به سوى صاحبانش برگردانید؛ و نیز خدا میفرماید: كدام كس ستمكارتر است به خدا از آنكه شهادتى را كه نزد اوست كتمان نماید؟
من گفتم: من أبداً افشاى سرّ نمىكنم، و كتمان شهادت نمىنمایم.
یزید گفت: پس از آن حضرت أبو الحسن موسى علیه السّلام گفت: در این حال رسول خدا صلّى الله علیه و آله و سلّم او را براى من توصیف كرد و فرمود: علىّ پسر توست كه به نور خدا نظر میكند و با تفهیم خدا مىشنود و به حكمت خدا سخن میگوید، درست و راست كار میكند و خطا نمىنماید، و در امور میداند و در امرى بواسطه جهالت در نمىماند. او سرشار از حكمت و فصل قضاء و استوارى در حكم، و لبریز از علم و دانش و درایت شده است. امّا چقدر درنگ و توقّف تو در این دنیا با او بعد از این كم است! این توقّف به قدرى كوتاه است كه قابل احصاء نیست. پس چون از سفرت بازگشتى به اصلاح امورت بپرداز و از هر چه میخواهى خود را فارغ ساز؛ زیرا كه تو از این دنیا در آستانه كوچ هستى و همنشین با غیر آن. پسرانت را گرد آور و خداوند را در این وصیتها بر آنان گواه بگیر؛ و خداوند در گواهى و شهادت بس است.
پس فرمود: اى یزید، مرا در این سال میگیرند؛ و علىّ پسرم همنام علىّ ابن أبى طالب علیه السّلام است و همنام علىّ بن الحسین علیهما السّلام، كه به او فهم و علم و نصرت و رداى عظمت أمیر المؤمنین داده شده است؛ و وى حقّ تكلّم و اظهار ندارد مگر آنكه چهار سال از مرگ هارون بگذرد. چون چهار سال سپرى شد، از او هر چه میخواهى بپرس كه إن شاء الله تعالى پاسخت را خواهد داد.»