اسناد مهم تاریخی برای اثبات ولایت علی و واقعه غدیر خم
رویداد غدیر خم یکی از مهمترین رویدادهای تاریخ اسلام است که در سال 10 هجری قمری در محله غدیر خم در راه بازگشت پیامبر اسلام از حجة الوداع به وقوع پیوست. در این رویداد، پیامبر (ص)، امام علی بن ابی طالب علیه السلام را به عنوان جانشین و ولی خود در امور دینی و سیاسی اعلام کرد.
در خطبهای بلند و ماندگار، پیامبر اسلام به حضور بیش از یکصد هزار نفر از اصحاب و پیروان خود اشاره کرد و علی را به عنوان قائم و سرپرست بعدی امت اسلامی معرفی نمود. او از مردم خواست که به علی بر اساس وصیت پیامبر اطاعت کنند و از او حق و عدالت را بخواهند. این رویداد به معنای تکمیل و اتمام نبوت و اعلان آغاز امامت توسط امام علی (ع) است.
در این مقاله سعی شده تا با توجه به منابع معتبر و مطالبی که در کتاب تفسیرالمیزان، اثر علامه سید محمد حسین طباطبایی، آمده است، روایت غدیر مورد بررسی بیشتری قرار گیرد.
در جلد 5 کتاب تفسیر المیزان میخوانیم:
اسناد تاریخی برای اثبات ولایت علی در تفسیر المیزان
در كتاب غاية المرام از كتاب فضائل على (علیه السلام) و او از ابى المؤيد موفق بن احمد، و او از سيد الحفاظ شهردار بن شيرويه، فرزند شهردار ديلمى نقل كرده، كه وى از همدان نامهاى به من نوشت، و در آن نوشته بود كه ابو الفتح عبدوس بن عبد اللَّه بن عبدوس همدانى در نامهاش به من نوشت، كه عبد اللَّه بن اسحاق بغوى برايم حديث كرده، كه حسين بن عليل غنوى برايم حديث كرد، كه محمد بن عبد الرحمن زراع برايم حديث كرد، كه قيس بن حفص برايم روايت كرد، كه على بن الحسين برايم نقل كرد، كه ابو هريرة از ابى سعيد خدرى برايم نقل كرد: كه رسول خدا (صلى الله عليه وآله و سلم) در آن روزى كه مردم را به جمع شدن در غدير خم دعوت فرمود دستور داد زير درختى را كه در آنجا بود از خار و خاشاك بروبند، و آن روز روز پنجشنبه بود، همان روز بود كه مردم را به سوى پيروى از على (علیه السلام) دعوت نموده، بازوى او را گرفت و بلند كرد، بطورى كه مردم سفيدى زير بغل آن جناب را ديدند، و اين دو از يكديگر جدا نشدند، تا آنكه آيه شريفه:{ اَلْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَكُمُ اَلْإِسْلاَمَ دِيناً }نازل گرديد، پس رسول خدا (صلى الله عليه وآله و سلم) به مژدگانى اينكه دين به حد كمال رسيد، و نعمت خدا تمام شد، و پروردگار از رسالتش و از ولايت على راضى شده، اللَّه اكبر گفت، و سپس گفت:” اللهم وال من والاه، و عاد من عاداه، و انصر من نصره، و اخذل من خذله
و نيز از كتاب “نزول القرآن” حديثى بدون ذكر اوائل سند از على بن عامر از ابى الحجاف از اعمش از عضه روايت آورده كه گفت اين آيه شريفه يعنى آيه:{ يَا أَيُّهَا اَلرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ }در باره على بن ابى طالب بر پيامبر نازل شد، و در همين خصوص است كه خداى تعالى مىفرمايد:{ اَلْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَكُمُ اَلْإِسْلاَمَ دِيناً}.
و از ابراهيم بن محمد حموينى روايت آورده كه گفت: شيخ تاج الدين ابو طالب على بن الحسين بن عثمان بن عبد اللَّه خازن برايم گفت: كه مرا خبر داد امام برهان الدين ناصر بن ابى المكارم مطرزى، (و بمن اجازه نقل آن را نيز بداد)، كه خبر داد مرا امام اخطب خوارزم ابو المؤيد موفق بن احمد مكى خوارزمى، و گفت: مرا خبر داد سيد حفاظ در نامهاى كه از همدان به من نوشت كه مرا خبر داد رئيس ابو الفتح به وسيله نامه كه ما را حديث كرد استادمان عبد اللَّه بن اسحاق نبوى، كه ما را خبر داد استادمان حسن بن عقيل غنوى، كه ما را خبر داد محمد بن عبد اللَّه زراع كه ما را خبر داد قيس بن حفص كه گفت: مرا حديث كرد على بن حسين عبدى از ابى هارون عبدى از ابى سعيد خدرى كه… تا آخر حديثى كه قبلا نقل شد.
و نيز از حموينى از سيد الحفاظ و ابو منصور شهردار بن شيرويه پسر شهردار ديلمى روايت كرده كه گفت: استاد ما حسن بن احمد بن حسين حداد مقرى و حافظ از احمد بن عبد اللَّه بن احمد براى ما نقل كرد، كه محمد بن احمد بن على براى ما خبر داد، كه محمد بن عثمان بن ابى شيبه به ما خبر داد كه يحيى حمانى به ما خبر داد و گفت: كه قيس بن ربيع از ابى هارون عبدى از ابى سعيد خدرى برايمان حديث كرد كه… تا آخر حديث اول.
آن گاه صاحب غاية المرام اضافه مىكند كه حموينى دنبال اين حديث گفته است:
اين حديث طرق بسيارى به ابى سعيد سعد بن مالك خدرى انصارى دارد.
و همو از كتاب مناقب الفاخرة، تاليف سيد رضى – رحمه اللَّه – از محمد بن اسحاق از ابى جعفر از پدرش از جدش روايت كرده كه گفت: بعد از آنكه رسول خدا (صلى الله عليه وآله و سلم) از كار حجة الوداع فارغ شد در مراجعت در سرزمينى كه آن را ضوجان مىگفتند پياده شد، و در آنجا بود كه آيه شريفه:{ يَا أَيُّهَا اَلرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَ اَللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ اَلنَّاسِ}نازل شد، همين كه مصونيتش از شر و دشمنى مردم نازل شد، ندا در داد كه: الصلاة جامعه – مردم براى نماز جمع شويد – مردم همه، گردش جمع شدند، آن گاه فرمود: چه كسى نسبت به شما اختياردارتر از خود شما است؟ صداى گريه از همه جا برخاست، و گفتند: خدا و رسولش، پس آن گاه دست على بن ابى طالب را گرفت و فرمود: هر كس كه من مولاى او بودم على مولاى او است، بار الها دوست بدار كسى را كه با او دوستى كند، و دشمن بدار كسى را كه با او دشمنى كند، و يارى فرما كسى را كه وى را يارى كند، و بى ياور بگذار كسى را كه از يارى او دريغ نمايد، براى اينكه او از من است، و من از اويم، و او نسبت به من به منزله هارون است نسبت به موسى، با اين تفاوت كه بعد از من پيغمبرى نخواهد بود، و اين – يعنى ولايت على بن ابى طالب (علیه السلام) – آخرين فريضهاى بود كه خداى تعالى بر امت محمد (صلى الله عليه وآله و سلم) واجب كرد، و بعد از انجام اين جريان بود كه خداى عز و جل اين آيه را نازل كرد:{ اَلْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَكُمُ اَلْإِسْلاَمَ دِيناً }ابى جعفر مىگويد: مردم همگى از رسول خدا (صلى الله عليه وآله و سلم) همه از واجبات دستورشان داده بود واجبات در نماز و روزه و زكات و حج قبول كرده بودند، لا جرم آن جناب را در اين فريضه نيز تصديق كردند.
ابن اسحاق مى گويد: من به ابى جعفر گفتم: اين جريان در چه روزى واقع شد؟ گفت: شب نوزده از ماه ذى الحجة سال دهم هجرت، و در نسخه برهان به جاى كلمه” تسع” كلمه” سبع “آمده، يعنى هفده شب گذشته بود و در راه برگشتن آن جناب از حجة الوداع بود، و بين اين ماجرا و بين وفات رسول خدا (صلى الله عليه وآله و سلم) صد روز فاصله شد و رسول خدا (صلى الله عليه وآله و سلم) (سمع و در نسخه برهان آمده: سمى) نام دوازده نفر را در غدير خم بر شمرد.
و از مناقب ابن المغازلى بعد از حذف اوائل سند از ابى هريرة روايت كرده كه گفت:
هر كس روز هيجدهم ذى الحجه را روزه بگيرد خداى تعالى براى او ثواب شصت ماه روزه مى نويسد و آن روز روز غدير خم است كه در آن روز رسول خدا (صلى الله عليه وآله و سلم) از مردم براى على بن ابى طالب بيعت گرفت، و فرمود: هر كس كه من مولاى اويم على مولاى او است،
بار الها دوست بدار هر كس را كه او را دوست بدارد و دشمن بدار هر كسى را كه با او دشمنى كند و يارى كن هر كسى را كه او را يارى كند، پس عمر بن خطاب گفت، بخ بخ لك يا بن ابى طالب، اصبحت مولاى و مولى كل مؤمن و مؤمنة، مبارك باد مبارك باد بر تو اى پسر ابى طالب كه مولاى من و مولاى هر مرد و زن با ايمانى شدى، در اين هنگام بود كه خداى تعالى آيه:{ اَلْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ…}را نازل كرد.
و از مناقب ابن مردويه و از كتاب سرقات الشعر مرزبانى از ابى سعيد خدرى نظير آن روايتى كه از خطيب نقل كرده بود را نقل كرده.
مؤلف: اين دو حديث را سيوطى هم در در المنثور از ابى سعيد و ابى هريره روايت كرده و گفته است كه سند آنها ضعيف است، چون رواياتى به طرقى بسيار نقل شده كه منتهى به صحابه مىشود و اگر در آنها دقت شود از آن صحابه نيز منتهى مىشود به عمر بن خطاب و على بن ابى طالب و معاويه و سمره، به اين مضمون كه آيه شريفه در روز عرفه از حجة الوداع كه روز جمعه بود نازل شده و از آن ميان روايتى كه مورد اعتماد است آن روايت منقول از عمر بن خطاب است كه در المنثور آن را از حميدى و عبد بن حميد و احمد و بخارى و مسلم و ترمذى و نسايى و ابن جرير و ابن منذر و ابن حبان و بيهقى (در كتاب سنن خود) همگى از طارق بن شهاب از عمر و نيز از ابن راهويه (در مسندش) و از عبد بن حميد از ابى العاليه، از عمر و نيز از ابن جرير، از قبيصة بن ابى ذؤيب، از عمر و نيز از بزاز، از ابن عباس و ظاهرا ابن عباس از عمر روايت كردهاند.